صبا ویژن
[ و از او پرسیدند عدل یا بخشش کدام بهتر است ؟ فرمود : ] عدالت کارها را بدانجا مى‏نهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید . عدالت تدبیر کننده‏اى است به سود همگان ، و بخشش به سود خاصگان . پس عدل شریفتر و با فضیلت‏تر است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :12
کل بازدید :89209
تعداد کل یاداشته ها : 39
103/1/9
9:25 ع
از این که چرای هست خوشحالم

ناله ی ،دل دردمندی به رهبر فرزانه ام سید علی

دریغا که سیستان ویرانه شده ست  کنام گرد غبار افغان شده

آقا جان ،ما مردم سیستان خیلی شاد مسرویم شدیم که از اقای جهانگیری درباره سیستان پرسیدید .وبا این تذکر شما ایشان راهی دیار زخم خورده سیستان شدند . با دیدن محافظین کثیرشان پی بردیم که سیستان با مناطق ناامن جهان برابری می کنند . سالهای  زیادی که دچار خشکسالی شدیم و بنیاد ضعیف ما به دست باد سپرده شده است حلق ،ریه، کاسه چشممان پر از گرد غبار شده است . نه اشک در چشمان و نفسی در جانمان مانده است. پینه از دستان کشاوزان گم شداست .بیل وتیشه کشاورزان زنگار بسته است .نه آبی در بساط داریم نه تکه نانی . طرحهای بلند مدت ،کوتاه مدت دولت مردان دردی از هزاران دردمان دوا نکرده است. فقر و نداری، بیکاری مهاجرت بی تدبیری ،بی عدالتی گلو غم گرفته مردم را می فشارد . عزیزان هر روز طرحی برای دلگرم مردم می دهند فقط و فقط طرح اما دریغا از اجرا . روزی بازگشای مرز .روزی دیگر دادن کارت مبادلات مرزی،ساختن کارخانه لاستیک سازی ، ساختن کارخانه خودرسازی ،ساختن کارخانه فولاد، منطقه آزاد تجاری، منطقه ویژه فرمانداری، بازگشایی بازارچه های مرزی،طرح لوله رسانی به مزارع و صدها طرح برنامه که شاید ما مردم خبر از آنها نداشته باشیم ما قدر شناس زحمات مسئولین هستیم اما دریغا که گره ای از بیکاری و نداری ما باز نکرده است . هزاران خانواده از این خطه برای لقمه ای نان مجبور مهاجرت شدن با آمار خود مسئولین صد سی هزار نفر . اما واقعیت چیزی دیگر می گوید صدها روستا خالی از سکنه شده است .شهر ساکت ، کار کاسبی بی رونق شده است .روزگاری در هر نانوایی صف های طویل برای خرید نان تشکیل می شده اما حالا نانوایی ها نیز خلوت بی رونق شدن.حرفه ام معلمی است از نزدیک با رنج درد عده ای را می بینم . دانش آموزانی که رخسارشان زردست.قلم دفتر کیف کفش ندارند> اگر درصد بازماندگان از تحصیل بی داد می کنند از وصعیت بد مشعیتی والدین است . از دست خالی،نداری مجبور ترک تحصیل فرزندانشان هستند کودکانی که باحسرت دنیا را تماشا می کنن. بیماری سل وریوی ،تنگی نفس،کم بینای آمار بالا دارد. طبیعت دست در دست عدهای بی تدبیر داد است خشک سالی، گرد غبار گریبان گیر،دامن گیر مردم ماشداست. آقاجان ،فدایت ،خیلی ها به علت نداری پول دارو درمان خرید نان ندارند .از دست ما که حقوق ناچیز می گیریم کار بر نمی آید مگر با این پول ناچیز دست چند نفر را می توان گرفت .هم همرنگ شدیم کاری جهادی میخواهد. فدایت می دانیم فغانمان به گوشتان رسیده است . اما عدهای نمی خواهد واقعیت انعکاس یابد منفعانشان به خطر می افتد . اما سیستان که نه معدن دارد نه ثروت همه جایش کویر است به لطف بعضی عزیزان فکر نکنم منافعی برای کسی داشته باشد. ما عده کثیری ازعاشقان امامت و ولایت در منجلاب سختی و نداری فقر و فرق گیر افتادیم . امیدمان بعد از خدا سبحان به شما حامی مظلومان است . محتاج مهری عاجل از سوی شماییم .در حال احتضاریم فقط به عشق شما نفس می کشیم و منتظر                به فدایت معلمی از سیستان


  
  

به نام خدا

برای معرفی بیشتر فامیل قوچی و اوکاتی به قسمتی از کتاب سیستان نوشته جی. پی تیت به ترجمه رئیس الذاکرین جلب می کنم قسمت جداول  ده کول شمالشرقی نام کدخدا محمد مهدی کول قبایل موجود اوکاتی و کول و ده میزا غلام نام کدخدا میرزا اوره اوکاتی  قبایل موجود اوکاتی و سلیمانی) در کتایها به قوم و طایفه قوچی و اوکاتی اذعان می شود که در روستاها ایران بودن و نیز از خود کدخا و بزرگ به نام داشتن

 عدهای از طایفه نیز به علت کمبود زمین های زارعی و همچنین سخت گیر ها خاندان علم در سیستان مجبور مهاجرت شدن عدهای مجبور به بازگشت به مناطق قبلی شدن  و عده ای نیز مهاجرت به منطقه سرخس شدن که روستای شیر تپه سرخس با حود 50 خانوار اولیه سکونت دار شدن

 

 


94/5/20::: 4:30 ع
نظر()
  
  

اول دفتر به نام خدا ،در سیستان کنونی که قسمت کوچکی از سیستان بزرگ هست قوم و طوایف بزرگی زندگی می کنند که هرکدام ریشه در این سرزمین اساطیری دارد این سرزمین به علت حاصلخیزی دروانهای آبادی داشت است و همین باعث گردیدهست که باره ها مورد تهاجه قرار گیرد و برعکس دیگر مناطق این قوم مهاجم در اداب و فرهنگ این مردم حل شدن و دیگری شاید از انه نام و نشانی نباشد چه از زمانهای اشاطیری که تورانیان به این خطه چندین با حمله کردند و شیرمدانی چون رستم ، زال ،گیوه بهمن و... آنها را از میدان بدر کردند و چه در صدر اسلام که تازیان این منطقه اشغال کردند و سالها در این سرزمین ماندگار شدند ولی می بینم که هیچ یک از مردم این سرزمین به عربی حرف نمی زنند گرچه قوم غالب اعراب بودن و شیر مردانی چون یعقوب لیث قوم و دربارش را از عربی حرف زدن بر حذر داشت و برای داشت تا قدرت مردمش را به خالفای عباسی نشان بدهد گرچه قبل از او حمزه آذرک تا تمام قوای این قدرت و شوکت را به رخ هارون رشید کشیده بود گرچه این خطه از ایران پر از گو هر پر بها می باشد اما حیف و صد حیف که این مرز بوم به مردم ایران به خوبی شناخته نشده است گرچه در زمان قاجار چند انگلیسی چندین سفرنامه نوشتن  و همین باعث خرابی و تفرقه بیشتر و جدای گوشه بزرگی از سیستان شده است .

 

اما برای معرفی وفامیل قوچی که در سیستان زندگی می کنندقسمتی از کتاب جغرافیای نیمروز که سفرنامه ذالفقار کرمانی که یکی از نمایندگان ناصرالدین شاه در بحث تقسیم سیستان بوده جلب می کنم( هفتم طوایف متفرقه که حال در خاک متصرفی دولت عیله ایران سکنی نمود ه اند این طوایف در زمان حکومت میر علمخان حشمته الملک به سیستان و چند خانوار آنها پیش از حکومت حشمته الملک به این خاک آمده اند اسامی آنها طایفه سارانی  طایفه لاش و جوینی طایفه کوکاه و قوچ و دنبلی و ثموری و درگی و غیره ) همانطور که ذالفقار کرمانی ذکر می کنند طایفه قوچی نیز به دیگر اقوامشان در قسمتی که ایران نام دارد سکنی می گزند چون آنها دارای مذهب شعیه بود و تا قبل از این نیز در ایران بودند در قسمتی که حال در تصرف افغانستان است  در حاشیه غربی دریاچه هامون کوه همانند کوه خواجه می باشد به نام کوه قوچ که شاید وجه تسمیه این طایفه همین محل سکونت باشد طایفه قوچی در مناقی مانند کوه که  اوکات و کوه قوچ زندگی می کردند و به همین دلیل به قوچی و اوکاتی مشور می باشند در سیستان نیز در روستای شیطو و حید آباد کنونی روزگار می گذاردن قسمتی از کتاب جغرافیای نیمروز( ده گل محمد بیگ مشهور به ده شیطان بزرگ جمعی میرزا غلام و میرزا زینل این دو برادر هر دو اهل جوین هستند مردم نجیب و درست قول خدمتگذار علیه ایران حال چند سال است که از جوین پهلوی لاش طایفه خود را برداشته و به سیستان آمده  طایفه و ایل 1048 خانوار بقدر هزار مرد جنگی رشید و کار کن ......21 خانوار در دو ده یکی شیطان بزرگ و یکی شیطان کوچک منزل و سکنی دارند و مابقی در نیزار  و صحرا مالداری می کنند


  
  

صبح زود بیدار شدیم برای رفتن به ایستگاه ماشین ها گاجه به طرف تنها میدان شهر رفتیم این شهر شامل یک خیابان اصلی می شود که تمام مراکز دولتی در همین خیابان بود من و چند نفری که شب قبل در خانه معلم با هم آشنا شده بودیم سوار یک تویوتا شاسی بلند وانت شدیم و به طرف گاجه حرکت کردیم مردم بومی خیلی با احترام با ما رفتار می کردندو به همه ما آقای مدیر می گفتند و با زبان بلوچی حرف می زدن.و نیز می پرسیدن که شما بلوچ هستید یا گجر (به کار کلمه گجر یا قجر به تمام کسانی اطلاق می شدکه بلوچ نباشد) ماشین وانت حرکت کرده ما نیز پشت آن نشسته بودیم مرد زن سعی می کردن جای بهتری در ماشین به ما بدهند تا راحت تر باشیم.

ماشین از شهر که خارج شده به سیل بند رسید که وارد رودی می شود به نام گاجو یا همان کاجه . بستر رود پر از سنگلاخ و قلوه سنگ بود و جاده از بستر رود تشخیص داده نمی شده
کنارهای رود باغ های سرسبز که درختان خرما و انبه و خربزه درختی داشت جلوه خاصی به آن می داد و از وسط جاده نیز آب در حرکت بود از اولین روستا کاجه به اسم شادی گور رد شدیم. همکاران با حرکت تند سریع ماشین باعث خنده شان شده بوده بعضی نیز در فکر فرو رفته بودن از جمله خودم که چگونه این ایام را سپری نمایم


93/8/4::: 10:0 ص
نظر()
  
  

پس دو سال درس خواندن و دوره در تربیت معلم راه انبیاه زابل برای تقسیم شودن در سال 1374شهریورماه به اداره کل آموزش و پرورش با جمعمی از هم دوره ها در سالن اجتماعات جمع شدیم هر کدام از دوستان به یک از 30 منطقه اموزش پرورش استان تقسیم شدیم این را گفتم باشم این مناطق حدود 800تا 900کلیومتر فاصله دارند یعنی منطقه پشت آب سیستان با منطقه کنارک حدودا 900کلیومتر فاصله دارد من و چند از دوستان به منطقه قصرقند منقل شدیم من و سهراب در روز 25 شهریور خودمان را به اداره رساند برای تعیین جای چون فوق دپیلم داشتیم هر کدام را به روستا به عنوان مدیر آموزگار ابلاغ دادند از مسول آموزش که محلی بود ادرس مدارس را پرسیدیم با لبخندی گفت فردا به محل سوار شدن ماشین ها گاجو برورید آنجا شما را سوار می کند و با خود می برند به روستا های مذکور ک ابلغ من روستای میرچ و ابلغ  دوستم سهراب روستای گرداک بود . این را گفت باشم که من آشنایی اجمالی از نیکشهر و بخش ها آن داشتم چون پدرم قبلا نظامی بودو در این مناطق خدمت کرده بود و نیز آشنایی نیز از مردم بومی داشتم که با من از خویشاوندان نیز نزدیک تر بودن.

من و دوستم برای اسکان به خانه معلم رفتیم تا شب در آنجا باشیم و صبح زودبتوانیم به مدراس مذکور برویم . خانه معلم دورتر از مرکز بخش در میان خانه های سازمانی .یک واحد از این خانه ها به عنوان خانه معلم تعیین شده بود . به خانه معلم رسیدیم در زدیم سریدار در را باز کرد و ما را راهنمایی کرده داخل که شدیم دیدیم عده ای هم سن سال خودمان نیز دور هم جمع هستند با هم سلام علیک کردیم به از ساعت فهمیدیم که بچه ها سرباز معلم هستند و انها نیز در منطقه گاجو ابلاغ دارند آنها از ما پرسیدن چه شده شما معلم های رسمی را برای اینطور جای دوری ابلاغ دادن من و سهراب شرایط مدارسمان را پرسیدیم. یکی از آن معلم ها که اسم محمد روزخوش بود شروع به توصیف انجا کرد. حدود سی کلیومتر ازاین جا دور است نه آب دارد نه برق نه راه اسفالت .یک راه دارد که از وسط رودخانه می گذرد که آن هم بیشتر مواقع به علت طغیان رود خانه بسته است . پشه مایلارا تا دلت به خواهد دارد و هزار تا توصیف دیگر . زیر دلمان خالی شد ما تا حلا که 20ساله شده بودیم از خانواده دور نشده بودیم سخت بوده . تا صبح در فکر خیال بودیم که چطور امسال را سرکنیم اما بودن چند هم سن سال به ما قوت قلب می داد


93/8/3::: 12:45 ع
نظر()
  
  

با سلام با تهنیت ما محرم

این روزهای سیستان و بلوچستان خبر ساز شده که شاید به گوش خیلی ها نرسید باشد اما در مورد آن اسید پاش بی رحم اصفهانی به کررات از بازدید اقای هاشمی وزیر بهداشت و دیگر عزیزان اما در بلوچستان بدعت تازه ای پایه گذاری شده است از چند سال قبل دو سال پیش به این ور این سومین معلمی است که شهادت می رسد آنهم با وضعیت فجیعی که فقط در عراق و سوریه شاهد آن هستم از خانم معلم گرفت تا معلم مرد چند نفر نیز زخمی شدند من نیز در قصرقند در منطقه ای که معلم شهید رضا سرگزی شهید شده پنج سال خدمت کردم در این منطقه دوستان زیادی از بلوچ ها دارم این که می گوییم بلوچ چون کسانی که شهید شدند از بچه های سیستانی فارس بودند شاید خیلی ها نداند که سیستان و بلوچستان از دو قوم بلوچ و فارس تشکیل شده است خودم که در این منطقه خدمت خاطرات تلخ شیرین دارم که انشاالله بزودی به رشته تحریر درمیاورم اما مااز مسوولین انتظارات داریم 1-چاره اندیشه شود تا امنیت معلمین تامین شود

2-انتظار می رفت که آقایون وزارتی در مراسم ترحیم حضور می داشتن تا بداند که در کنار ما معلمان سیستانی باشند

3-اقای اربابی نماینده ایرانشهر و جدگال شما که از معتدمین در رای گیری به دورترین روستا سرمی زندید چرا محکوم نمی کنید

4- آقای استاندار آیا نمی شود کسانی که به آنها اعتماد کردید و سمت گرفتند بخواهید که عاملین این جنایت را پیدا کند

5- معلین ایران آیا نباید در این مورد مطالبی گفت کاری کرد

6- ایا این حقوقی که ما معلمان سیستان و بلوچستان می گیریم زیاد است

7-و ای مردم ایران آیا ما مردم سیستان و بلوچستان هزینه امنیت دیگران آنهم در فقر نداری بدهیم


  
  

 

با عرض سلام خدمت تمامی ایرانیان و کسانی که دلشان برای ایران می تپد و دل در گرو آیادی ایران دارند . مطلبی می نویسم امید است به سمع نظر بزرگان این حککومت علوی بررسد و مسئولین ما چشمشان بر حقائق باز شود انشاالله به حق خون حسین

من معلمی از خطه سیستان و یلوچستان هستم و در شهر زابل خدمت می کنم و نیز مدت پنج سال از خدمت را در مناطق بلوچستان  بوده ام و در شهر زاهدان مدتهای زیادی زندگی کرده ام پس از نزدیک مسائل را که می نویسم لمس کرده ام امید است که این مطالب را به پا تعصب سیستانی و چیزی که این روزها در جامعه ما مد شده است نگذارید این مسائل باعث شده است که مسایل بزرگتری در زیر آن پنهان شود و نیز شعیان این مرز بوم  را ضعیف نمایید . ما مردم سیستان افتخار این است از صدر اسلام طرف دار علی (ع) و اولاد بر حق او باشیم گواه تاریخی ما نیز به زمانی برمی گررد کهدر ممالک اسلام در زمان حکام بنی امیه آقا علی (ع) را در منابر و مساجد سب می کردند و نیز خواستن در سیستان این امر را نیز تسری ببخشد که مخالفت بزرگان و مردم سیستان مواجه شدن و آنها نیز برایشان سخت گرفتند در حدی از آنها جزیه می گرفتند و نیز سر زنانشان را تراشیدن و در معابر عمومی چرخاندن ولی سیستانهای زیر بار این خفت نرفتند و نیز در واقعه کربلا مادمی که خبر اعظما به سیستان رسید حاکم وقت سلم که برادر عبیدالله زیاد بود و نیز برادر دیگر او یزید بن زیاد  سپهسالار لشکر سیستان بود از سیستان بیرون کردند0تاریخ سیستان)اینها از افتخارات ما شعیان سیستان می باشد که از صدر اسلام شعیه بودیم و از زمان حکومت صفویان .

 1-اما چیزی در این روزها در این مرز بوم ایران اتفاق می افتد توطئه شومی است که سالها برنامه ریزی شده است و کم کم دارد رخ نشان می دهد . در کشور همسایه ما پاکستان حوزه علیمه  در حال رشد نمو است که در آن بر علیه شعیان نیرو پرورش می دهند و پولهای عربی و امریکایی و هرکس با شعیه سر جنگ دارد سرازیر شده است و مدارس و مراکز در حال ساخت است که در کمتر کشور اسلامی دیده می شود و از سراسر دنیا نیز نیرو جذب می کند و نیز از این مراکز در سیستان بلوچستان نیز به عنوان مسجد و حوزه علمیه آنها که پاکستان وابسته هستند  ساخته می شوند و نیز مردم این استان را نیز جذب خود کردند و بیشتر کسانی که برای خواندن درس دینی می روند جذب این مدارس می شوند . یکی از کارهای آنها این است دست کاروانهای جماعت تبلغی میزدند و در شهر زاهدان مقرری در خیابان شهید مزاری نبش خیابان امام ره (ع) دارند که این نیروها را سازمان دهی می کند و انها را به پاکستان می فرستد و این در حال است که اینها بدون گذرنامه از مرز خارج می شوند و چند ماهی را در لاهور آموزش می بیند . حالا که ماه مبارک رمضان نزدیک است کسی بیاید و بررسی کند ببیند چند نفر در آنجا جمع می شوند

2- موضوع دیگری که حال برنامه ریزی است خرید زمین و خانه در مناطق که اصلا اهل سنت وجود نداشت  به مبالغ هنگفت از شعیان می باشد در صورت در سیستان مردم هر روز به علت مشکلات مالی و قهر طبیعت و به توجهی مسولیین به شهرها دیگر کشور مهاجرت می کند زمین های را و خانه ها را اهل صنت خریداری می کند و عملا در همجا سیستان زمین دارند

3- پول دار شدن بی حد حساب بعضی از برادر ان و به دست گرفتن ثروت در مناطق سیستان  چه حال این با قاچاق کالا باشد چه با خرید ماشینهای تراتزیت  جه بدست گرفتن غرفه های بازارچه های مرزیچه با ساخت ساختمانهای چند طبقه در بازار زاهدان این در حالی است که یک شخص هر چه پاساژ و ساختمان در بازارهای زاهدان است را او می سازد و کسی نیست که بپرسد این همه پول از کجا می آورد

4-برهم خوردن توازن جمعیتی در سیتا بطوری که افغانی که در ان طرف مرز هم بودند امدن و شناسنامه گرفتند و جز جمعیت سیستان شدند و نیز عده نیز به انها شناسنامه فروختند

این ها هم  از اتفاق ناگوار خبر می دهد که شاید من نتوانم بر قلم بیاورم گروه های که در آن طرف مرز دارند قدرت میگیرن و به اسمهای مانند جیش العدل و جیش النصر و جیش الفاتح  سر در می آورند و کودکان را دارند آموزش می دهند  تا آخر در آن طرف نمی مانند کم کم به سوی ایران سرازیز می شوند و اتفاقات مانند مسجد علی بن ابی طالب و مسجد زاهدان و یا به خاک خون کشیدن تاسوعا حسینی چابهار رقم می زدند وقتی نیرو ندارد که اتقاقات می افتد و به حال روزی که قدرت مند شوند

ترس من امثال من از آن روز است که شعیان به حال روز مردم سوریه بیفتیم  گرچه مسولان من به فکر هستند بهتر است فکری به حال روز مردم سیستان بکند تا آنها نیز قدرتی باشند در سرراه این ابو جهلان  آیا خوب نیست که کمی به فکر شعیان زابل باشند تا خانه و کاشان خود به ایادی نفروشند و یا در زاهدان از ترس نامنی ها به شهرهای دیگر مهاجرت کنند و توطئه دیگری که در حال رشد است و بعضی از سیستانهای نیز بی خردان با آنها هم صدا شده اند ناکارآمدی مدیران سیستانی و نیز جنگ قوم بلوچ و زابلی می باشد و نیز این را در بالا نیز القا میکند که سیستانیها به مردم بلوچ در زمان مدیریت در مناطق بلوچستان  ظلم تبعض  کردند این در حالی است که اگر آمار بگیرد در چند سال قبل که در بلوچستان که افراد کمتر سواد داشتن این دختر و پسرهای جوان سیستانی بودن که اندک درآمد ناچیز آن هم براثر جبر زمان و فرار از بیکاری و لی خالصا انها را باسواد کردند این در حالی بود که آنها دنبال معلمی نبودند به جز اندکی که انها نیز با ما معلم شدند م نیز نیروها انتظامی ما که بیشتر جوانان سیستانی با کمترین درآمد در مناطق بلوچستان از آنها مواظبت می کردند و این در حالی است بیشتر شهدا ما سیستانیها در شهرهای بلوچستان اتفاق افتاد است اما مرد زن سیستانی بازهم در انجا زحمت کشید ایم

منطقه سیستان یکی از محروم ترین قسمتهای کشور است آب ما در دست کسانی است که چشم دیدن مارا در این مرز را ندارند  صنایع و معادن نداریم  . بازار ارزآور اقتصادی نداریم   اب و هوای خوب نداریم که بتوانیو جذب ترویسم بکنیم . و با همه این ها کسانی را داریم از کشورهای عربی و .....برای نابودی ما برنامه ریزی می کنند امید است کسی این واقعیات را بررسی کنند تا ببیند انها مهملات یا واقعیت و نیز برنامه برای این مردم دره احد داشت باشد

 


  
  

 

محرومیت سیستان از دریچه‌ای دیگر

حاشیه‌نگاری‌های خواندنی کارگردان مستند"ماهی‌ها در سکوت می‌میرند" از مدت حضورش در سیستان/ قسمت اول

هوا طوفانی است. نه!. معنی گرد و غبار را در ذهنمان بایست عوض کنیم وقتی شدت اش نود برابر حد استاندارد هشدار است/ هر که توانسته رفته انکه مانده ایستاده است تا توان رفتن پیدا کند یا انکه استطاعت رفتن ندارد. مثلا اداره جاتی است/ اما زاهدان کجاست؟ یک شهر خدماتی که مرکز استان قرار گرفته همین!.

حاشیه‌نگاری‌های خواندنی کارگردان مستند"ماهی‌ها در سکوت می‌میرند" از مدت حضورش در سیستان/ قسمت اول

به گزارش«زاهدان‌نیوز»، پخش مستند"ماهی‌ها در سکوت می‌میرند" در هفته گذشته توانست اقدامات و تبعات مثبتی را در راستای رسیدگی به بحران در سیستان به دنبال داشته باشد. صرافت مسئولان برای رسیدگی به این وضعیت و آگاهی مردم استان و کشور در نتیجه همین مستند و زحمات دست‌اندرکارانش بود.

به همین منظور بخشی از دست‌نوشته‌های یاسر عرب کارگردان خوش‌آتیه این اثر در خلال حضور در سیستان برای فیلمبرداری و پیش تولید مستند، به محضر مخاطبان محترم تقدیم می‌گردد:

بخش اول/ چهارشنبه 11 دی‌ماه 92

هوا طوفانی است. نه!. معنی گرد و غبار را در ذهنمان بایست عوض کنیم وقتی شدت اش نود برابر حد استاندارد هشدار است. نود برابر میدانی یعنی چه؟ یعنی توی ماشین نشسته ای و روی کاپوت را نمی بینی. یعنی ممکن است ظرف چند شب روستایی زیر شن دفن شود. یعنی گاهی یک نفر بیرون خانه تا صبح می ایستد تا فردا که باد کمتر میشود اهالی خانه که درب منزلشان و دیوارها تا سقف پوشیده از شن شده راهی برای خروج داشته باشند و زنده به گور نشوند.

هوای طوفانی سیستان

اقای نوبخت هم امروز امده. مردم خیلی خوشحالند. میدانی چرا؟ چون سه بار بخاطر شدت باد و گرد و غبار مجبور شدند مسیر حرکتش را در جاده ها عوض کنند و این واقعه به گوش مردم می رسد. مردم خوشحالند که نوبخت ولو برای چند ساعت ولو در ماشین اخرین سیستمی که شمر هم جلو دارش نیست. مجبور به تغییر مسیر شده و ذره ای از دردسر های ایشان را از پشت شیشه اتومبیلش دیده است. این خبر بین مردم پیچیده و دلشان را شاد کرده!. (گفتم مردم خوشحال بودند عزیز جان نگفتم تو خوشحال باش که حالا همه ی رفع بیست سال سوء مدیریت گردن تیم حسن روحانی است)

امروز روز اولین سوال ماست!. سوال: حدود سی هزار نفر از ساکنین منطقه طی سال اخیر و بیشترشان در شش ماه اول از منطقه کوچ کرده اند. چرا؟

دوربین را میگیریم و راه می افتیم بین مردم شهر زابل پرس و جو میکنیم. مردم چهار حرف دارند.

بی ابی. بیکاری. مرز و چهارمین حرف!

بی ابی: دریاچه هامون خشکیده است. اب هیرمند بسیار بسیار کم شده است. صیادی رسما و اسما تعطیل شده. کشور افغانستان اب کمی به ایران می دهد. شغل بیشتر مردم منطقه ی سیستان کشاورزی و دامداری بوده اما حالا دیگر ابی نیست و به تبع ان نه کشاورزی هست و نه دامداری.

بی آبی در سیستان

بیکاری: نه کارخانه ای دارند و نه کارگاهی اشتغال صنعتی ندارند صنایع دستی هم بخاطر ازبین رفتن مواد اولیه نابود شده. در سفر رهبری تاسیس یک واحد کارخانه ی سیمان یه سیستان واگذار می شود که ان هم توسط منطقه بلوچستان و زابل نشینان در زاهدان از سیستان خارج می شود و عملا سر سیستانی ها بی کلاه می ماند.

مرز: در ده سال گذشته با نابودی اکثر مزارع و تلف شدن دام ها و از بین رفتن مسیر های اب رسانی رودخانه ها به علت رسوبات و پرشدنشان با شن. مردم برای امرار معاش متکی به مرز بودند و با قاچاق سوخت ( اکثرا گازوییل و بنزین ) به کشور افغانستان زندگی روز مره خود را با هزار خطر اداره می کردند. تا اینکه تصمیم گرفته می شود دیواری پنج متری از شمال تا جوب مرز سیستان کشیده شود و عملا این قاچاق سوخت که تنها منبع درامد و تبادل کالا در این منطقه بوده هم متوقف میشود. دولت قول می دهد که بازارچه مرزی راه اندازی کند اما این بازارچه با تاخیر زیاد راه اندازی شده و پس از راه اندازی عملا فقط به دست عده ای خاص از تجار متمول اداره می شود و هیچ سودی برای عموم مردم ندارد.

ما معنی نداری را در یخچالی می بینیم که خالی است. مردم سیستان نداری را نداری میبینند می دانی یعنی چه؟ یعنی زندگی در یک الاچیق و پوشاندن در و دیوارش با لباس. یعنی خوابیدن در کنار زن و بچه و دو بز و سه مرغ و یک خروس در یک اتاق!

چهارمین حرف: چه جای ماندن؟ باید رفت. می گویند: هر که توانسته رفته انکه مانده ایستاده است تا توان رفتن پیدا کند یا انکه استطاعت رفتن ندارد. مثلا اداره جاتی است اما...!

اما نیروی انتظامی بعد از کوچ گسترده ی مردم دستور پیدا می کند جلوی رفتن مردم را بگیرد. یعنی هیچ کس اجازه ندارد با اسباب و اثاثیه اش ازمنطقه ی سیستان خارج شود..!!

واقعا باورتان می شود؟

تا کار به اینجا می رسد که چند نفری زندگی شان را همانجا روی ماشین جلوی پاسگاه های انتظامی بیرون شهر که توقیفشان کرده به اتش می کشند و دست زن و بچه شان را می گیرند تا بتوانند از منطقه بیرون بروند..!. در سیستان دار الولایه!!

مولا جلوه شان دهد!. یا حق... خوب بعدش؟

بخش دوم/ دوشنبه 16 دی‌ماه 92

در زمان شاه سه چاه نیمه هر کدام با ظرفیت حدودی صد تا سیصد میلیون متر مکعب اب ، برای مقابله با خشک سالی احتمالی پیش بینی شده و توسط گروهی از مهندسین ژاپنی احداث میشود. چاه نیمه چهارم ( با ظرفیت نهصد میلیون متر مکعب اب ) با صرف دویست میلیارد تومان به دستور رهبر معظم انقلاب احداث می شود اما بی تدبیری مسئولین اب منطقه کار را بدینجا میکشاند که بعد از اب گیری این چاه نیمه ( چهارم ) یادشان میاید که این منطقه خروجی برای ابش تعبیه نشده!!

جالب است که نیمی از اب این چاه نیمه ها و اکثر اب چاه نیمه چهارم بخاطر شدت وزش باد و افتاب سوزان تابستان سیستان تبخیر می شود!!. در این میان سیستان می ماند و زاهدان کم اب!

زاهدان به عنوان مرکزی خدماتی و فاقد پتانسیل تولیدی اب شرب میخواهد!

اما زاهدان کجاست؟ یک شهر خدماتی که مرکز استان قرار گرفته همین!.

مسئولین از ابتدا باید جلوی توسعه ی زاهدان را می گرفتند و به فضای تولید در جغرافیای منطقه ضریب می دادند. اما در کمال نادانی برای دست پرورده ی بی تولید خود چاره جویی میکنند و از سیستان بی اب دو خط لوله اب از چاه نیمه ها به زاهدان کشیده میشود.

چاه نیمه چهارم در ابتدا به خاطر عدم استفاده و نداشتن راه در رو و تبخیر زیاد انقدر شور میشود که برای شرب و کشاورزی هم قابل استفاده نیست. پس صیادان ترغیب میشوند تا به انجا رفته و ماهیگیری کنند اما اداره شیلات منطقه بعد از مدتی اب را فاقد پتانسیل نگهداری ماهی اعلام میکند!!

از سکوت رسانه ای گفتم!: شبکه هامون در این میان بجای بازنمایی مشکلات مردم سریال های مختلف صد بار تکرار شده ی تلوزیون را پخش میکند. شبها برایشان رقص شمشیر می گذارد و یاد ایامی که در هامون اب داشتیم ! پخش میکند !!

اصلا فضای مطالبه در مردم وجود ندارد. یعنی باورکنید بعید نیست ذهن جمعی این مردم خودش را مقصر این شرایط هم بداند!!. من مینویسم مردمی نجیب و شما نجابت را باید ببینید. اصلا بندگان خدا صدا ازشان در نمی اید.

هر ده سال یکبار یک عبدالمالک ریگی هم این وسط پیدا میشود که واقعه ی شوم تاسوکی را در منطه سیستان رقم بزند و مسئولین استانی توجیه دائمی داشته باشند در حفظ فضای امنیتی سیستان. هرچند همه میدانند بیشتر شرارت ها مربوط به منطقه بلوچستان است. فضای امنیتی تا انجاست که مردم اجازه ی تشکیل یک زنجیره ی انسانی در اطراف دریاچه هامون را نداشته باشند.

کار بی ابی بدانجا می کشد که عملا " هیچ " کشت و زرعی در مناطق شمالی سیستان انجام نمی شود. ده ها هزار نفر از مردم امروزه فقط و فقط با یارانه زندگی می کنند. به عنوان مثال. روز واریز یارانه تمام دستگاه های عابر بانک در سطح شهر هیرمند مسدود میشود و دستگاه ها از هجوم مردم هنگ میکنند!.

باورش سخت است اما در این سفر توی روستاهای مرزی ادمهایی را دیدم که پول را نمی شناختند!.

با این حال انتقال ذوق و شوق ولایی مردم و بازنمایی غیرت ایشان مبنی بر اینکه محافظ مرز ایران هستند و جان فدای رهبری در ده فیلم مستند امکان پذیر نیست.

بخش سوم/ سه‌شنبه 17 دی‌ماه 92

دولت افغانستان هم از خشک شدن دریاچه ی هامون متضرر است. بنابر این اب بیشتری از روی سد های خود رها میکند تا وارد دریاچه هامون شود و اکوسیستم منطقه تخریب نشود. تا انواع پرندگان مهاجر ساکن در تالاب ها نابود نشوند. عشایر چادر نشین اواره نشوند و دوستی دو همسایه حفظ شود درست؟

اما دولت ما بدقولی میکند و اب رها شده را به جای دریاچه به چاه نیمه ها میبرد!. همان چاه نیمه هایی که در نوشته ی قبلی عرض کردم چه بلایی بر سر ابش امده.

خوب شما ببینید وقتی یک دریاچه ای به این عظمت با عمق پنج متر و در حدود هشت میلیارد متر مکعب اب در منطقه بوده با باد صد و بیست روزه ی منطقه چه کولر طبیعی در این منطقه ایجاد می شده؟ یعنی یک تفرجگاه محض بود.

اما اکنون که خاک کف دریاچه با عبور گله های هزار نفری شتران پودر شده و پوشش گیاهی ان نیز بر اثر چرای شتران از بین رفته با برخاستن باد چه گرد و غباری در منطقه ایجاد میشود؟ این شترها متعلق به سیستانی ها نیست و هیچ مسئولی توان مقابله با مافیای چرای انها در منطقه را ندارد!!

این گرد و خاک به کشور افغانستان هم سرایت میکند و بر همین اساس افغانستان هم دیگر حق اب هامون را به علت بد قولی مسئولین ایرانی تحویل نمی دهد.

قبلا از دیوار مرزی برای شما نوشتم اما باید بدانید که بعد از کشیده شدن این دیوار هزاران هکتار از زمین های کشاورزی مردم سیستان پشت این دیوار قرار گرفته و متعلق به کشور افغانستان می شود!!

کشاورزان نمی توانند به زمین های کشاورزی خود بروند زیرا کشور افغانستان اعلام کرده است دیوار مرزی را ایران ایجاد کرده و هر چه پشت دیوار است متعلق به افغانستان است!. از اینطرف اما مسئولین منطقه میگویند. این دیوار دیوار امنیتی است نه دیوار مرز جغرافیایی ...

بحران در سیستان

چند کشاورز به علت رفتن به سر زمین های خود هدف گلوله قرار میگیرند و در گیری ها بالا می گیرد و خلاصه زمین ها الان در دست کشور همسایه است!!

وا عجبا از اینهمه درایت!. یکجا ندیده بودم تا بحال اینهمه کار بلدی را!!

حال شما را درک میکنم باور کنید خودم هم از نوشتن فجایعی که در اثر بیکفایتی مسئولین استان سیستان و بلوچستان رویداده خسته


  
  

سرمقاله جالب وطن امروز درباره سیستان/ گمان کنید دریاچه ارومیه، همان هامون فرداست/ برای زنده کردن سیستان لحظه ای ما پایتخت نشینان را فراموش کنید!

پخش برنامه تلوزیونی راز راجع به سیستان همچنان بازتاب های جالبی در رسانه ها دارد، در آخرین این بازتاب ها دکتر زهرا طباخی در سرمقاله امروز «وطن امروز» نکات جالبی درباره نحوه مواجه شدن با بحران سیستان اشاره کرده است، متن کامل این سرمقاله به شرح ذیل است:

زهرا طباخی

زهرا طباخی

یکی از مشکلات بزرگ تمرکزیابی در پایتخت «بی‌اعتبار شدن» و کم‌اهمیت جلوه کردن دغدغه‌های سایر اقوام و مشکلات باقی مناطق کشور است. مجموعه برنامه‌های صدا و سیما درباره مشکلات عدیده و متنوع مردم سیستان و بلوچستان ما را روانه زمانه‌ای کرد که آوینی از «کشف بشاگرد» در ایران برای‌مان مستند ساخت. باز شرمنده شدیم و خجل از اینکه رسانه‌ای در جمهوری اسلامی داشتیم و غم مردم سیستان را دیر درک کردیم. هر چه باشد «رسانه» نیز بخشی از سیستم است و آن که در هنگامه بروز ناکارآمدی و بی‌کفایتی خود را از «نظام» جدا می‌کند تا سریعا با توسل به تکنیک «فرافکنی» دیگران را مقصر جلوه دهد، بی‌عرضگی‌اش را مقابل همگان فریاد زده است.
ما پوزش می‌طلبیم مردم شریف و بزرگوار سیستان! گرسنگی‌تان را دیدیم و اشک ریختیم و بر زمان از دست رفته حسرت خوردیم اما قول می‌دهیم همچون مرفهینی که از بالادست عافیت، برای دردکشیدگان دست تکان می‌دهند و از صحنه رنج دیگران مجلس تفاخر برای خود می‌سازند، تنها احساسات برای سیستان باشرف به خرج ندهیم.
اولویت سنجی
اولین قانون حیاتی بچه‌های گروه پزشکی وقتی بر سر یک فاجعه حاضر می‌شوند «تعیین اولویت» است. در یک صحنه تصادف به طور معمول کسی که یک شکستگی کوچک و غیر پیچیده دارد، بیش از همه داد و فریاد می‌کند ولی مجروحی که در کما به سر می‌برد حتی نای فریاد زدن نیز ندارد. بدترین مدیر بحران کسی است که از سر احساس تصمیم می‌گیرد و به محض ورود به صحنه، اولویتش را بدون در نظر گرفتن مواضع عقلی، تحت تاثیر دغدغه‌های فراملی سازمان‌های بین‌المللی اتخاذ می‌کند. اینگونه می‌شود که اولویت‌های معاون رئیس‌جمهور در حوزه محیط‌زیست می‌شود بیمه گوسفندانی که ممکن است یوزپلنگ ایرانی به آنها حمله کند! یا مهم‌ترین مساله رسانه‌های پایتخت‌نشین خلاصه می‌شود در بازنشر نامه‌نگاری‌های مجموعه‌ای از هنرمندان با دولت که بر اثر ریزگردها در صحنه تئاتر به سرفه افتاده‌اند! خیلی که غیرتمندانه مدیریت می‌کنیم دغدغه اصلی‌مان در سطح نجات بی‌بی‌سی از گزند پارازیت نزول می‌کند آن هم با تشویش اذهان عمومی و انتشار اقوال کذب غیرعلمی درباره در پیش بودن سرطان پارازیتی در جامعه!
اغلب غرغر کردن و فرورفتن در نقش منتقد برتر با چاشنی سیاست‌بازی‌های بیهوده را به ساعتی تفکر و تعیین اولویت کاری ترجیح می‌دهیم حال آنکه در مقام مدیریت برای سفر به استان‌های زیرمجموعه‌مان نیز به دنبال جذب سرمایه‌گذار خارجی می‌گردیم! دیگران را 8 سال «هو» کردید و حال که قدرت را قبضه کرده‌اید باز دغدغه‌های فانتزی دوران بیکاری را رها نکرده‌اید؟ گمان کنید دریاچه ارومیه، همان هامون فرداست… دستی بجنبانید آقایان! حرکت حلزونی را پایان دهید خانم! مصاحبه و اولویت‌سازی فیس‌بوکی کفایت می‌کند!
مدیریت بحران
قدم دوم پس از اولویت‌سنجی، رسیدگی سریع به مصدومین با بالاترین درجه اولویت است. سیستان اکنون در کماست… چه باید کرد؟
الف- شاید بهترین کار کمک گرفتن از وزارت امور خارجه برای مذاکره با کشور همسایه- افغانستان- پیرامون زنده کردن قوانین حقابه ایران از هیرمند باشد. اگر لازم است برای زنده کردن رگ حیات سیستان هزینه کنیم ما پایتخت‌نشینان را لحظه‌ای فراموش کنید و بخشی از بیت‌المال را خرج تامین آب هیرمند کنید. والله از تامین زیرساخت‌های پهنای باند اینترنت بیشتر می‌ارزد!
ب- مردم گرسنه مانده‌اند…گمان کنیم زلزله آمده یا سیل یا چه می‌دانم…حادثه‌ای غیرمترقبه رخ داده! از اتوبوس‌درمانی وزارت بهداشت گرفته تا تیم‌های هلال‌احمر را در منطقه قطار کنید. بین مردم غذای گرم پخش کنید… آبرسانی منطقه‌ای با کامیونت‌های تانکردار را آغاز کنید تا دست‌کم احشام باقی مانده ملت از گرسنگی و تشنگی تلف نشوند.
ج- گروه‌های جهادی هر چه سریع‌تر به سیستان اعزام شوند بهتر است تا کمک حال مردم در ترویج روش‌های کشاورزی نوین با کمترین میزان مصرف آب باشند. عملگی برای چنین مردم باغیرتی که به‌رغم گرسنگی سر ما پایتخت‌نشینان بی‌درد را با سنگ نشانه نمی‌گیرند اولویت همه ملت ایران است. کمااینکه درد آذربایجانی‌ها روزگاری نه‌چندان دور غم همگانی شد. سیستانی عزیز با آذربایجانی شریف چه فرقی می‌کند؟
د- اعطای یارانه ماهانه ویژه مخصوص مردم سیستان دو خصوصیت دارد. اول اینکه سیل مهاجرت و بروز مخاطرات امنیتی گسترده به واسطه کوچ مرزنشینان را محدود می‌کند. دوم اندکی از آلام مردم را بهبود می‌بخشد تا فرصتی برای بازیابی توان اقتصادی خانوار بیابند. خانواده‌ای که بخشی از رمه‌اش از بی‌آبی و گرسنگی تلف شده‌اند اگر یارانه‌ای مضاعف دریافت کند می‌تواند مجدد در فاصله‌ای یک یا دو‌ساله دامداری کوچک خویش را به راه بیندازد. خوبی کشاورز و دامدار همین است دیگر… مثل ما دکتر و مهندس‌ها تا ابد محتاج شغل دولتی نیستند. تازه! به محض توانگری حداقلی، دیگرانی را نیز روزی می‌دهند.
ه- بخشی از مشکلات مردم به دلیل محاصره اقتصادی- انتظامی است. اگر درد معاش ملت را پیش از مبارزه با قاچاق علاج می‌کردیم اینگونه قاچاقچیان کلان فربه‌تر از گذشته نمی‌شدند و خرده‌چتربازان محلی گنجشک‌روزی، از هستی ساقط! طرح کشاورزی گلخانه‌ای تا اینجای کار شکست خورده کمااینکه مبارزه با قاچاق سوخت تا اینجای کار حل نشده باقی مانده است. مشکل هر چه بزرگ‌تر باشد یافتن راه حل آن نیز نیازمند به کار بردن تدبیر و عقلانیت بیشتری است. راهکار بهبود دو معضل بزرگ «قاچاق» و «تخلفات مرزی» را تنها و تنها و فارغ از مشاهده کل پازل سیستان نباید ارائه کرد. اگر دولت قبل گمان می‌کرد با نسخه‌های خلق‌الساعه و بدون دوراندیشی، می‌توان مشکل قاچاق در مرزهای شرقی را حل کرد شما که تجربه ناموفق آنها را پیش رو دارید دیگر چنین نکنید. هر چند رها کردن ملت در فلاکت، برای انجام کار پژوهشی 10 ساله به منظور یافتن راهکار حل معضلی که هم اکنون جان و مال سیستانی‌ها را نشانه رفته است نیز بی‌تدبیری و حماقت محض است نه عقلانیت!
آنچه از ما برمی‌آید توصیه دولت و مدیران محیط‌زیستی به پرهیز از «فانتزی» در مواجهه با بحران‌های ملی است. هرگاه خواستید خود را در فضای واقعی بازیابی کنید عکسی از مستند فقر مردم سیستان را با تصویر هزاران بار بازنشر شده «معاون رئیس‌جمهور» در کنار سپ بلاتر با پیراهن تیم ملی مقایسه کنید. خدای ناکرده این مسیر حماقت‌بار ادامه پیدا نکند که جنازه احشام دامداران یک استان پهناور به اندازه عکس یوز ایرانی نیز خریدار نداشته باشد! زبانم لال در میانه دعواهای سخیف پارازیتی با هدف نجات بی‌بی‌سی و صدای آمریکا از انزوای سیاسی، دریاچه ارومیه و مردم چندین استان مرتبط با آن قربانی نشوند! بلا به دور است ان‌شاءالله اما برای دولت بد است که اولویت اولش فربه‌تر کردن کلان‌سرمایه‌داران مفت‌خور پایتخت‌نشین باشد که استخوان‌های دیگران را خرد می‌کنند و باز فریاد می‌زنند: بیشتر! بیشتر! آن دامدار و صنایع‌دستی‌کار سیستانی هم به گمانم «تولیدکننده» محسوب می‌شود! ما همه مقصریم! اما تجربه تاریخی‌مان نشان داده اگر بخواهیم می‌توانیم ناممکن‌ها را عملی کنیم. معضلات سیستان قطعا حل‌شدنی است. همت بلند دار!


  
  
   1   2   3      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ عزیزان کمی اگر شده درباه مدارس دینی که در پاکستان است تحقیق کنید و بینید هدفشان چیست
+ سیستانی میمیرد اما کسی نمی بیند
+ سیستان نیز جز ایران است ولی بحران زده
+ عزیزان سلام فقط تادستان می رسد کاری بکن دانش اموزی از خطه سیستان مستعد و زرنگ  دارا خانواده ضیعف مدتی دچار سرطان خون شده است و خانواده اش هزینه درمانش را ندارد هر کس خواست کمکش کند من شماره تماس والدینش می دهم که خودش مستقیم کمک کند در جامعه ما کسانی هستند که اندک کمکی زندگشان سرسامان می گیرد یا حق
+ X تبلیغات روزگار غریبیست "سرمایه ی هر دلی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد."دکتر شریعتی
+ امید است این روزگار چون دگر روزها بگذر گر چه سخت است این نیز بگذرد
+ از ما وشما خاطره می مانداز شمع فقط نور به جا می ماند،هر چندشنیده ای ولی میگویم . شغل شما به انبیائ می ماند .قشنگ ترین روز خدا بزرگداشت پاک ترین شغل دنیا بر شریف ترین بندگان خدامباک مبارک
+ خدایا،به من توفیق تلاش در شکست،صبر در نومیدی،رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح،کار بی پاداش،فداکاری در سکوت،دین بی دنیا،عظمت بی نام، خدمت بی نان،ایمان بی ریا،خوبی بی نمود،مناعت بی غرور،عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت،و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند،روزی کن.
+ خدایا گفتم : خسته ام ! گفتی:لاتقنطوا من رحمة الله..........از رحمت خدا ناامید نشوید( زمر/53) گفتم: کسی نمیدونه تو دلم چی میگذره! گفتم: کسی را ندارم! گفتی: نحن أقرب إلیه من حبل الورید............ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم(ق/16) گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردید! گفتی: فاذکرونی، اذکرکم.............مرا یاد کنید تا به یاد شما باشم(بقره/152
+ با سلام این بار نیز خداوند جزای یک دیکتاتور دیگر رابدست مردمش محقق کرده وچه زیبا به تمامی زور مداران فهماند گرچه فکر می کنند که قدرت دارند ولی دست خداوند بالا همه دستهاست